فیلمهای برتر جنگی، چه درباره تاریخ جنگ باشند و چه درباره مسائل ی، آنقدر شما را در بهر داستان فرو میبرند که تصور میکنید در آنجا حضور دارید. زمانی که این فیلمها خوب ساخته شوند گویی به کتاب تاریخ زندگی بخشیدهاند. اگرچه در فیلمهای اکشن هم خشونت رخ میدهد اما در فیلمهای جنگی به جنگ
فیلمهای برتر جنگی، چه درباره تاریخ جنگ باشند و چه درباره مسائل ی، آنقدر شما را در بهر داستان فرو میبرند که تصور میکنید در آنجا حضور دارید. زمانی که این فیلمها خوب ساخته شوند گویی به کتاب تاریخ زندگی بخشیدهاند.
اگرچه در فیلمهای اکشن هم خشونت رخ میدهد اما در فیلمهای جنگی به جنگ و خشونت به دیده احترام مینگرند و آن را ستایش میکنند. این فیلمها معمولاً پر از صحنههای اکشن هستند که اغلب عنصر رئال فیلم را تحت تأثیر قرار داده و باعث میشوند که تصور کنیم به تماشای یک فیلم فانتزی نشستهایم. صحنه پر از سلاحهای جنگی مختلف است و صورت شخصیتها خونآلود است. تمام این اتفاقات در دنیای سینما رخ میدهد. به همین دلیل در اینجا ۳۱ فیلم جنگی را به شما معرفی میکنیم. بنابراین خود را برای دیدن صحنههای خشن آماده کنید. این نکته را به یاد داشته باشید که در ترتیب قرار گرفتن فیلم ها در این لیست، اولویت خاصی مدنظر نبوده است.
جرمی رنر پیش از نقشآفرینی در انتقام جویان در این فیلم مأمور خنثی کردن بمبها در عراق بود. این کار آنقدر دشوار است که این فیلم برای کاترین بیگلو جایزه اسکار به ارمغان آورد. اما جنگ با وجود سختی برای افسرهایی مانند ویلیام جیمز همانند اعتیاد است. بااینکه در صحنههایی باعث دردسر خود و همراه هانش میشود (کشف کودکان بمب زده) اما این دقیقاً جایی است که او میخواست باشد. این فیلم یک نگاه صادقانه به جنگ دارد.
استودیوی گیبلی یک موضوع خشن را به فیلمهای جالب و سرگرم کننده تبدیل میکند. این انیمیشن ژاپنی به تأثیر جنگ بر کودکان و تغییر مسیر زندگی آنها اشاره دارد. انیمیشن به آنها این امکان را میدهد که صحنههایی را خلق نمایند که در حالت عادی امکانش وجود ندارد یا دشوار است. این فیلم داستان سیتا و ستسوکو را نشان میدهد، دو کودک که در نتیجه بمبگذاری آمریکاییها در شهرشان والدین خود را از دست میدهند. این فیلم غمانگیز یکی از ضد جنگ ترین فیلمهای تاریخ سینما است.
فیلم بر اساس داستان واقعی یک مخالف جنگ در ارتش آمریکا به نام دزموند داس (با بازی اندرو گارفیلد) است که حاضر نمیشود سلاحی حمل کند؛ اما طی نبرد اوکیناوا در جنگ جهانی دوم با وجود شلیکهای بیوقفه دشمن، یک تنه جان بیش از ۷۵ نفر از هم رزمانش را نجات میدهد و در نتیجه موفق به دریافت مدال افتخار از دستان رئیسجمهور هری ترومن میشود. وظیفه کارگردانی این فیلم برعهده مل گیبسون بوده است که بعد از یک دهه پرفراز و نشیب زندگی اش، به سینما بازگشت. ستیغ هکسا” اولین بار در جشنواره فیلم ونیز اکران و در پایان با ده دقیقه تشویق ایستاده مردم مواجه شد. منتقدان هم از فیلم استقبال کرده و آن را در زمره کارهای خوب گیبسون قرار دادهاند. فیلم در سایت راتن تومیتوز بر پایه ۲۳۵ نقد امتیاز ۸۷/۱۰۰ را دریافت کردهاست. همچنین اندرو گارفیلد” برای بازی در این فیلم برای اولین بار نامزد دریافت جایزه اسکار شد. و این فیلم در نهایت اسکار بهترین تدوین و بهترین صداگذاری را به دست آورد.
دو سرباز زندانی آمریکایی در طی جنگ جهانی دوم تصمیم میگیرند از کمپ زندان لوتواف فرار کنند. فیلم در حالی آغاز میشود که این دو توسط آلمانیها دستگیر شده و مورد شلیک قرار گرفتهاند، این خبر دوستانشان را متعجب ساخت. این فیلم که از یک نمایش برادوی الهام گرفته شده یک درام کمدی از زندگی ملالآور زندانیان در زندان است. آنها به دنبال یافتن یک سوراخ موش به یک نقشه فرار دست مییابند. این فیلم یکی از آخرین فیلمهای بیلی ویلدر پیش از رو آوردن به فیلمهای کمدی است. شاید این فیلم باعث تغییر سبک کارگردان شد زیرا فیلمنامه تقریباً کمدی است.
کشتار رواندا در سال ۱۹۹۴ جان یک میلیون تن را گرفت. در این میان هتل داری به نام پاول روسساباگینا با اقدام شجاعانه خود جان حدود ۱۰۰۰ تن را نجات داد که دان چیدل نقش او را ایفا میکند. او که به وحشیانه گری ت مردان خود عادت کرده به انتخاب خود تصمیم میگیرد هتل خود را به روی فراریان باز کند. این فیلم از معدود فیلمهای هالیوودیست که حضور بینتیجه اتحادیه اروپا را نشان داده و شخصیتهای آفریقایی را در مرکز توجه قرار داده است.
یک فیلم بر اساس تجربههای دو رومهنگار در دورهای که نیروهای کمونیستی ویتنام به کامبوج رفته و با ارتش ملی این کشور جنگیدند. سام واترسون و جان مالکویچ نقش دو آمریکایی به نام شانبرگ و راک آف را ایفا میکنند که با یک گزارشگر محلی همکاری کردند تا حقیقت پشت رژیم وحشیانه پل پات را مشخص کنند. این فیلم خشونتآمیز بر اساس مقالهای از شخصیتهایی به نام شانبرگ و پران ساخته شده است. عنوان فیلم به میدانهایی اشاره دارد که میلیونها کامبوجی در آن کشته شده و در آنجا دفن شدند. دیث پران که این میدانها را با چشم خود دید این نام را برایشان انتخاب نمود.
این فیلم بر اساس رمانی با همین نام نوشته اوزیلا اویلا” ساخته شده و درباره پسری جوان در کشوری جنگ زده در آفریقا است. نه تنها جنگ او را از خانه و خانواده اش جدا کرده، بلکه او به خانه جنگ یالاری بی رحم فرستاده شده که پسران جوان را به عنوان جنگجویان گوریلی خود تربیت می کند. آگو” شخصیت اصلی فیلم، یک سری اتفاقات را پشت سر می گذارد که شجاعت ذهنی او را به چالش می کشد، در حالی که او باید هم از نظر فیزیکی، هم جنسی و هم از سو استفاده ها جان سالم به در ببرد. ممکن است در پایان زنده بماند، اما رهایی و بی گناهیش چیزی است که او هرگز نمیتواند دوباره آن را به دست آورد.
جیمز وودز پیش از مسخره شدن در قسمتهای مختلف انیمیشن Family Guy فیلمهای قدرتمند میساخت. فیلم سالوادور یکی از فیلمهای قوی و ضدآمریکایی اوست که الویر استون کارگردانی آن را بر عهده داشت. همانطور که میتوانید تصور کنید جیمز وودز نقش یک عکاس خبری لذت طلب به نام ریچارد بویل را ایفا میکند که پس از رفتن به سالوادور به همراه دوستش (جیم بلوشی) تغییر میکند. آنها پس وارد شدن به میدان جنگ داخلی با حقیقت جنگ آشنا میشوند. او زمانی متوجه حقیقت میشود که افسر مرزی آمریکایی دوستدخترش ماریا (الپدیا کاریلو) را بازمیگرداند زیرا از آینده نامعلوم خود آگاه نیست.
استنلی کوبریک خوب میداند که چگونه باید یک فیلم حماسی بسازد. این فیلم به نویسندگی دالتون ترومبو جنگهای گلادیاتوری را نشان میدهد. داستان فیلم درباره بردهای به نام اسپارتا (ک داگلاس) است که علیه ارباب اش عصیان میکند. عصیان او به چه دلیل است؟ آیا او مجبور شده بهعنوان یک گلادیاتور بجنگد یا این عصیان به دلیل دیدن معشوقهاش وارینیا (جین سیمونز) به همراه کراسوس رومی (لارنس الیویر) است؟ تاثیرگذارتین صحنه این فیلم احساسی صحنهای است که میتوانید تنهایی را در چشمهای تمام بردهها دید و همه ادعای رهبری میکنند: من اسپارتا هستم!”
هر دیکتاتوری روزهای بدی هم دارد اما انسان نمایی هیتلر جرمهای او را بزرگتر نشان میدهد. این فیلم درباره ده روز آخر زندگی رایش سوم است که از دید دستیارش توصیف میشود. در ابتدای داستان صدای ترادی جانگ داستان فیلم را تعریف میکند. یک فیلم واقع بینانه از زندگی یک مرد هیولا صفت که از نشان دادن عطوفت به همکاران اش خودداری کرده و دقایقی بعد از کشتن میلیونها نفر اظهار پشیمانی میکند. توصیف دقیق برونو گانز این فیلم را به یک اثر موفق تبدیل کرده است.
یک فیلم جنگی هالیوودی که در آن غم، ناراحتی و قحطی به چشم میخورد. در این فیلم که محصول سال ۱۹۳۰ است لئو آیرز نقش یک سرباز آلمانی به نام پاول بومر را ایفا میکند. معلم پیری در کلاس شاگردان خود را تشویق به رفتن به جبهههای جنگ میکند و شاگردان تهییج شده، همه برای اسمنویسی اقدام میکنند. آنها یاد میگیرند که باید در راه کشورشان همهچیز را فدا کنند.
زندگی یک نفر چقدر ارزش دارد؟ استیون اسپیلبرگ در این فیلم میخواهد به این سؤال پاسخ دهد. نیروهای آمریکا به میدان جنگ بازمیگردند تا آخرین پسر یک خانواده آمریکایی که فرزندان دیگرشان را در جنگ نجات دادهاند به خانه بازگردانند. بازیگران این فیلم واقعاً ستاره هستند و هرکدام اوج هنر بازیگری خود را نشان میدهند. تام هنکس بهعنوان رهبر سربازان خود را به تاریکترین نقاط جنگ هدایت کرده و حقایق میدان جنگ را بهخوبی نشان میدهد. در این فیلم شاهد خشونت حقیقی جنگ خواهید بود.
فیلمی مجارستانی به کارگردانی لاسلو نمش” که موفق به دریافت جایزه اسکار و گلدن گلوب در بخش بهترین فیلم خارجی شده است. این فیلم داستان دو روز از زندگی شائول”، زندانی مجارستانی، که در گروهی به نام ساندرکوماندو در آشویتس کار میکند را روایت میکند. شائول در تلاش است جنازه کودکی را که مدعی است پسر اوست از دست مأموران آلمانی پنهان کرده و او را مخفیانه و مطابق تشریفات مذهبی دین یهود دفن کند و به این منظور دنبال یک خاخام یهودی در میان زندانیها میگردد.
صحنه رولت روسی معروفترین صحنه این درام ویتنامی از مایکل چیمینو که در آن یک مرد به ویتانم در حال جنگ میرود تا دوست خود را پیدا کند. او یکی از سه دوستانی است که به هم قول میدهند به کشورشان خدمت کنند. چیمینو هم بر میدان جنگ تمرکز میکند و هم بر زندگی جامعه پنسیلوانیا در دوران جنگ. این شاهکار سینمایی افرادی را نشان میدهد که در ابتدا برای جنگ هیجانزده بودند و بهتدریج با واقعیات هولناک آن مواجه میشوند. از بازیگران آن میتوان کریستوفر واکن، رابرت دنیرو، نیک سوج و مریل استریپ را نام برد.
تارانتینو همیشه به دیالوگ صحنه ابتدایی این فیلم افتخار میکند، جایی که شکارچی یهودی، هانس لاندا (کریستف والتز) با یک کشاورز فرانسوی مواجه میشود و معتقد است که او در زیرزمین اش به فراریهای یهودی پناه میدهد. او به همین دلیل در این صحنه ۱۵ دقیقهای جنگ جهانی دوم به را بهطور جانانهای نمایش میدهد. حرامزادههای عنوان فیلم به دستور رئیس خود جمجمه صدها نازی را جمعآوری میکنند. در این فیلم افسرهای رایش سوم را خواهیم دید. حضور برد پیت نیز به جذابیت های این فیلم افزوده است.
فیلم ولفگانگ پترسون یکی از معدود نمونههایی است که مفهوم حماسی را بهطور کامل نشان میدهد. این فیلم حدود پنج ساعت به طول میانجامد که نسخههای ویرایش شده آن موجود هستند. جنگ در همهجا واقعیت جهنمی خود را به نمایش میگذارد، در اینجا هم سربازهای نیروی دریایی آلمان در موجها با ترس و خستگی دستوپا میزنند. خدمه این کشتی که نباید به زندانیان کمک کنند مجبور هستند غرق شدن خدمه یک کشتی بریتانیایی را تماشا کنند.
داستان این فیلم در ماههای آخر جنگ جهانی دوم در ماه آپریل سال ۱۹۴۵ روایت میشود. در شرایطی که متفقین آخرین ضربات خود را به بخش اروپای جنگ جهانی وارد میکنند، یک گروهبان آموزش دیده در لشکر دوم زرهی نیروی زمینی ایالات متحده آمریکا به نام واردَدی” (با بازی برد پیت) فرماندهی یک تانک شِرمن مدلM4A2 به نام فیوری” با پنج نفر افراد آن را برای یک مأموریت مرگبار در خط مقدم دشمن برعهده دارد. واردَدی” و افرادش که تعدادشان کم است و گلوله هایشان هم تمام شده حالا با مشکلات زیادی برای زدن به قلب نازیها روبرو هستند.
شاید با مفهوم و موضوع این فیلم آشنا باشید، زیرا در چندین فیلم و برنامه تلویزیونی به آن اشاره شده است. اما جذابیت فیلم چیزی بیش از این است. گروهی از زندانیان جنگ جهانی دوم که آلمانیها دوباره آنها را دستگیر کرده و به یک زندان در لهستان میفرستد که امکانات امنیتی بسیار بالایی دارد. استیو مک کوئین و ریچارد اتبورو با کمک زندانیان دیگر سه تونل حفر میکنند. جالب است که هیچکدام از آنها به فکر بازگشت خانه نیستند و تنها میخواهند نازیها را آزار دهند.
بسیاری این فیلم را یکی از بهترین فیلمهای جنگی میدانند. یک فیلم تخیلی درباره ساخت راهآهن برمه که الک گینس در نقش یک کلنل بریتانیایی توسط ژاپنیها مجبور شده تا با افرادش یک پل بسازد. اما همراهان کلنل تردید میکنند زیرا کلنل با بالادستان اش همدست شده و معتقد است که بریتانیا باید به خاطر ساخت این پل در یادها بماند. اما حوادث دیگری رخ داده و یک افسر آمریکایی پل را منفجر میکند.
داستان فیلم در طی جنگ افغانستان روایت میشود. هدف عملیات بالهای سرخ، دستگیری یا از پا درآوردن یکی از رهبران رده بالای طالبان است. چهار مأمور ویژه به زمین منتقل میشوند تا او را هدف بگیرند. مشکلی که با آن روبرو میشوند این است که تجهیزات رادیویی و تلفن ماهوارهای شان، هیچیک به خوبی کار نمیکنند و به این ترتیب وقتی بایستی تصمیم مهمی گرفته شود، تماس پیوسته قطع و وصل میشود. سپس، هنگامی که خود را استتار کردهاند، سه نفر چوپان وارد مسیری میشوند که به پناهگاه آنها منتهی میشود. این فیلم به کارگردانی پیتر برگ” ساخته شده است و بر اساس رمانی به همین نام می باشد.
نویسنده و کارگردان این فیلم، الیور استون، در دوران جنگ ویتنام میزیسته و بنابراین این فیلم نگاه واقعبینانهای دارد. استون خود به مدت ۱۴ ماه در ارتش آمریکا فعالیت میکرد و تجربههای خود را در قالب شخصیت چارلی شین نشان میدهد که برای خدمت به کشور تحصیلاتش را رها کرده است. گفته میشود که این فیلم اولین فیلم جنگ ویتنام است که توسط فردی ساخته شده که شاهد حوادث بود. بنابراین او بهخوبی میداند که جنگ چگونه میتواند بر روح و روان انسان تأثیر بگذارد. او حوادث جنگی را در قالب یک روستای ویتنامی نشان میدهد.
ادریان برودی برای ایفای نقش ولادیسلاو اشپیلمان تصمیم گرفت کاملاً در این نقش فرو برود. او از دوستدخترش جدا شد، داراییاش را فروخت، خانهاش را ترک کرد و همانند این پیانیست روسی در زمان گتو ورشو زندگی کرد. تلاش و کوشش او برای این نقش جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد را برای او به ارمغان آورد. این فیلم بر اساس یک داستان واقعی ساخته شده که مشکلات یهودیهای اروپایی را در آن زمان نشان میدهد.
ترنس مالیک ۲۰ سال پس از دوری از صنعت فیلمسازی با این فیلم به سینما بازگشت. این فیلم بهخوبی نشان میدهد که نبرد انسان علیه یکدیگر طبیعت را نابود میکند. فیلم ضبط شده بسیار طولانی بود و نسخه ویرایش شده که درنهایت به نمایش درآمد مایه تعجب بسیاری از بازیگران بود زیرا متوجه شدند نقشهایشان کوتاهتر یا بلندتر شده است. این خط باریک سرخ توسط سربازان جنگی بهخوبی نمایش درآمده و در حقیقت خط باریک جنون و عقل را نشان میدهد. نقشآفرینی نیکل نولته احتمالاً بهترین نقشآفرینی زندگیاش است.
کوبریک این فیلم را با الهام از رمان هامفری کاب ساخته است، داستان یک کلنل جنگ جهانی اول که در شرایط خطرناک از پیشروی با سربازان اش خودداری میکند. ک داگلاس بهعنوان کلنل داکس، افسر چهار سرباز متهم به مرگ است، که برای دفاع از آنها به زندگی قبلی خود که وکیل بود بازمیگردد. رفتهرفته از دیوانگی بالاسریهای خود ناامید میشود، این مسئله دیدگاه ضد جنگ کوبریک را به نمایش میگذارد. در پایان فیلم میبینیم که سربازان داکس در یک مسافرخانه نشسته و به آواز یک زن گوش میدهند. داکس با چشمهای اشکبار ان ها را تماشا میکند و میداند که زندگی آنها هم طولانی نخواهد بود.
چه چیزی باعث درخشش این فیلم جنگی شد؟ احتمالاً موسیقی متن آن. داستان و کارگردانی نولان عالی است، نقشآفرینیها بسیار خوب هستند، جلوههای ویژه شاهکار است… اما موسیقی متن آن است که نفس را در سینهتان حبس میکند. زمانی که سربازان در کنار ساحل قرار میگیرند آشوب بمبگذاریها در مقابل صفآرایی سربازان در سکوت کانتراست بسیار زیبایی به وجود میآورد. بمبارانها، صدای آب درحالیکه قایقها در آن شناورند، صدای فریادی که در حال غرق شدند، همه و همه خارقالعاده هستند.
این کمدی سیاه که به جنگ ویتنام مربوط میشود، داستان را از طریق جوکر متیو مودین نشان میدهد، مردی که برای نشان دادن دوگانگی ماهیت انسان یک لباس نمادین میپوشد. تمام شخصیتهای این داستان هویتهای پیچیده و گنگی دارند که به آنها تحمیل شده است. یکی از بهیادماندنیترین نقشهای این فیلم نقش آر لی ارمی است که با توهینهای خود میخواهد افرادش را تحت تأثیر قرار دهد تا خشونت بیشتری به خرج دهند. این فیلم را میتوان یک فیلم تمامعیار کوبریکی دانست.
اوج جنگطلبی هالیوود در یک فیلم ملودرام به نمایش درآمده که دو عاشق به دلیل این درگیریها نمیتوانند کنار هم باشند. در این فیلم از مایکل کرتیز در زمان جنگ جهانی دوم، هامفری بوگارت و اینگرید برگمن در نقشهای ریک و ایزا ظاهر شدهاند. ریک در بار کازابلانکا کار میکند و ایزا هم بهتازگی با همسرش به شه آمده، زیرا همسر او میخواهد نازیها را شکست دهد. تنش داستان از جایی آغاز میشود که ریک میتواند به همسر ایزا کمک کند، بنابراین خود را بیتفاوت نشان نمیدهد. رابطه دوستانه آنها در زندگی واقعی از این فیلم یک فیلم بهیادماندنی سات که یادگار دوران جنگ محسوب میشود.
یکی از تلخترین صحنههای جنگ حضور کودکان است. آنها بیگناهانی هستند که در بدترین زمان در بدترین جای ممکن قرار گرفتهاند. در این فیلم از نگاه یک کودک شاهد زشتیهای شوروی اشغالشده توسط نازیها هستیم. این فیلم که از یک بازمانده جنگ الهام گرفته شده درباره پسربچهای به نام لاد فلوریا (الکسی کرافچنکو) است که برای کمک به جنبش مقاومت از خانوادهاش دور شده و زمانی که میخواهد به خانه برگردد شاهد ترس و وحشت واقعی جنگ است (برای مثال، روستاییها از ترس به یک کلیسا پناه میبرند که در آنجا نارنج منفجر میشود). این فیلم برای نشان دادن آسیب واقعی نازیها در بلاروس از هیچ کوششی دریغ نکرد.
استیون اسپیلبرگ برای بیتوجهی به شش میلیون قربانی هولوکاست نقدهای زیادی دریافت کرد، بااینحال این فیلم میتواند اشک را در چشمانمان جاری سازد. او با این فیلم تلاش کرد تا با توجه به بازماندگان جنگ عمق فاجعه را نشان دهد. او با نگاه منحصربهفرد خود به جنبههای ذات انسان اشاره دارد که بهاندازه ظرفیت اش برای بدی برای خوب بودن و مهربانی هم ظرفیت دارد. داستان فیلم درباره مردی به نام اسکار شیندلر – با بازی لئام نیسان – است که تصمیم میگیرد تا جای ممکن به بهانه تجارت و کار جان یهودیان را نجات دهد و ثابت میکند که در هر تاریکی روشنایی وجود دارد.
دیوانگی نشان داده شده در این فیلم از فرانسیس فورد کاپولا با هیچکدام از فیلمهایی که درباره جنگ ویتنام ساخته شدند قابلمقایسه نیست. در این فیلم هیچچیز سر جای خودش نیست، هیچچیز نرمال نیست. کاپیتان مارتین شین به یک مأموریت مرگ میرود. او باید کلنل کرتز را که عقل اش را از دست داده بازگرداند. تلاشهای ویلیارد برای مرتب کردن همهچیز در میان حملات هلیکوپتری، حملات نیروها و عکاس دنیز هاپر، یک شاهکار سینمایی ساخته است. سؤال اساسی این فیلم این است: چه کسی در اینجا عقل اش را از دست میدهد؟ شین یا مارلون براندو بهعنوان کرتز؟ در این فیلم واقعیتهای جنگ در قالب پریشانی ذهن انسان به نمایش درآمده است.
فیلم نگاه آسمانی” به پیچیدگی عملیات یک پهباد و افراد درگیر آن میپردازد اما هدف اصلی فیلم این است که روی بخشی از جنگهای مدرن دست بگذارد و به ما نشان دهد که شامل چه ریسک هایی میشود و تکتک مسئولان عملیات باید چه فشار و استرسی را تحمل کنند و البته چه کسانی خیلی راحت از زیر تصمیمگیری درست شانهخالی میکنند. بازی دیدنی هلن میرن” در کنار دیگر بازیگران حرفه ای این فیلم، به هرچه دیدنی تر شدن فیلم می افزاید.
فیلم خاطرهانگیز ساز دهنی» به کارگردانی امیر نادری از تولیدات موفق کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در موزه سینما اکران میشود.
به گزارش روابط عمومی کانون پرورشی، فیلم سینمایی خاطرهانگیز سازدهنی» که از محصولات امور سینمایی کانون پرورش فکری در سال ۱۳۵۲ است، با گذشت نزدیک به نیم قرن از تولید آن، روز 16 مهر 1398 در موزه سینما اکران میشود.
ساز دهنی» در زمره فیلمهای موفق سینمای کودک است که پیشتر مدال طلای شهر جیفونی در سال ۱۳۶۹ و جایزه گریفون برنزیو یادبود دومنیکو مکولی را، در همین سال از آن خود کرده است.
مسعود گودرزی، مهدی جوادی، شهلا درویشی، محمود وفابخش، اسحاق احمدزاده، عباس رئیسی، جمعه طنین، یعقوب و محمد مرادزاده، عباس پوراحدی و جمعه وفابخش از بازیگران این فیلم سینمایی هستند.
بر اساس این خبر، هفت فیلم خاطرهانگیز کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان همزمان با هفته ملی کودک، در برنامهای با عنوان یک هفته با سینمای کانون» به نمایش در میآید.
تاکنون فیلمهای باشو غریبه کوچک»، دونده» و خمره» در معرض دید عموم قرار گرفته است. سازدهنی»، رهایی» و عمو سیبیلو» و مسافر» از دیگر عنوانهای این فیلمها هستند.
علاقهمندان به سینمای کودک میتوانند به مناسبت هفته ملی کودک از ۱۳ تا ۱۸ مهر سال ۱۳۹۸ همه روزه ساعت ۱۸ با حضور در موزه سینما واقع خیابان ولیعصر، نرسیده به میدان تجریش، باغ فردوس به تماشای این آثار بپردازند.
بلیت تماشای این فیلمها از طریق پایگاه اینترنتی به نشانی www.cinematicket.org ارایه میشود.
برنامههای هفته ملی کودک در سال ۱۳۹۸ روزهای ۱۳ تا ۱۹ مهر در تهران و سراسر کشور از سوی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان با شعار آینده را باید ساخت» و با مشارکت سازمانها و نهادهای مختلف برگزار میشود.
به گزارش افکارنیوز،
ایران و روزی که سینمای بعد از انقلابش را کسی نمیشناخت. ایران و ماجرای نخستین حضورهای بینالمللی سینمایی. ایران و چالش بزرگ زیرنویس فیلمهای ۳۵میلیمتری. ایران و درهایی که در آن دشواریهای جنگ و تحریم و سختی، یک به یک به رویش گشوده شدند. ایران و سینمایی که هم نخل کن دارد هم خرس برلین و هم اسکار.
اخبار چهره ها - این روایتی است از مسیری که تا اسکار طی شد. از اولین جایزه با ناخدا خورشید» ناصر تقوایی تا همین امسال که در جستجوی فریده» را به اسکار فرستادهایم.
قرارمان با علیرضا شجاع نوری برای گپ زدن درباره روز واقعه» بود که با هم رفتیم سراغ تاریخ شفاهی سینمایمان . با او که سالهای سال مسئول بینالملل فارابی بوده و برای این جایگاه، قید سوپراستار شدن در سینما را زده بود.
با او که گنجینهای از خاطرات نگفته یا کمتر گفته شده در اینباره بود. بیایید با هم در خاطرات شنیدنی علیرضا شجاع نوری همسفر شویم.
بخش اول این گفتوگو را بخوانید.
شما در بخشی از بدنه فارابی آن دوران بودید که یک نسلی از سینمای ایران را سوزاند. اگر این اتفاق نبود شاید فردین بازی میکرد، سعید کنگرانی زندگیاش تغییر پیدا میکرد، سعید راد مجبور نبود برود آن طرف پیتزا بفروشد و . اینها کار خاصی نکرده بودند فقط برچسب فیلمفارسی رویشان خورده بود و محبوب بودند.
البته ممنوعیت اینها فقط مربوط به سازمان سینمایی و فارابی و ارشاد نبود.
این باور هم که بخواهند تغییرش بدهند در فارابی وجود نداشت. سینمای متعالی که آقای انوار همیشه از آن حرف میزد اینها درش جایی نداشتند.
به این دلیل که مشغله من بینالملل بود البته به طور مستقیم در این موضوع نبودم اما هیچوقت هم نشنیدم که بگویند فلانی نباشد و .
ولی مثلا درباره فردین میگویند بارها آنجا آمده و خواهش کرده که این مساله را حل کنند. تقریبا این حسرت به دل همه این جمع ماند. یا حتی درباره فردین میگویند از مراجع هم نامهای گرفته شده که او میتواند بازی کند اما آقای مخملباف نامه را پاره کرده.
این را اولین بار است که میشنوم.
فکر میکنم شما خیلی روی کار خودتان زوم بودید.
اگر معنیاش زوم بودن است فکر میکنم همینطور باشد. چون من خودم طرفدار اینها بودم. ما یک آرشیو بازیگران تشکیل دادیم و گفتیم که از همه بازیگرها عکس بگیریم و در آلبوم بگذاریم که برای کارگردانها در دسترس باشد. آن زمان هنوز خیلی از امکانات امروز وجود نداشت. یادم است آقای مرحوم شاهرخ سخایی هم عکس میگرفت. ما از همه بازیگرها از جمله آقای ایرج قادری هم عکس گرفتیم.
از آقای ملکمطیعی هم؟
آقای ملکمطیعی فکر میکنم خودشان نمیخواستند که باشند. همانطور که گفتم من آن زمان در کار تهیه فیلم نبودم و شاید اگر بودم خیلی از این موارد را خودم تجربه میکردم و اطلاعات بیشتری داشتم و میدانستم چه کسی میخواست کار کند یا چه کسی نمیتوانست کار کند. سلیقه شخصیام سوای این تها عدم محدودیت است. یکی از کارهایی که دوست دارم انجام بدهم این است که مثلا با آقای علی عباسی یک فیلم بسازم.
آن زمان هم چنین چیزی در ذهنتان بود؟
آقای علی عباسی یادم است دستاندرکار وارد کردن چند فیلم بودند که در آن بخش چون به من مربوط میشد ارتباط بده بستانی خوبی با هم داشتیم.
یکی از اولین جوایز سینمای ایران ناخدا خورشید» بود. آن دوران شما حضور داشتید؟
بله. جایزه لوکارنو را برد.
یک اتفاق نو بوده. چه شد که این ارتباط شکل گرفت و آن اتفاق رخ داد؟
آن سال که حضور بینالمللی سینما را شروع کردیم، هیچ ایدهای نداشتیم که چطور میشود این کار را انجام داد و چطور میشود به فستیوالها رفت. هیچ پیشینهای وجود نداشت که مثلا برویم از کارمند قدیمیاش سوال کنیم. فقط میدانستیم یک تعداد فستیوال وجود دارد مثل کن که در ایران به آن کان میگفتند و در کشور فرانسه برگزار میشود. و کشورهایی مثل فرانسه و ایتالیا در سینما بازارهای خوبی دارند و باید به آنها نزدیک شویم. تماسهایی با سفارتخانهها برقرار کردیم، تصورش برای جوان امروزی حتما خیلی سخت است، ما منبع اطلاعاتی زیادی نداشتیم و کسی که یک مقدار اطلاعات داشت فاصلهاش با کسی که اطلاعاتی نداشت خیلی زیاد بود وبه دست آوردن اطلاعات به این راحتی نبود. به یک بازار فیلم در میلان ایتالیا دسترسی پیدا کردیم که هر سال در پاییز برگزار میشد و فروشندگان و خریداران از سراسر جهان میآمدند. آن زمان هنوز ویدئو هم وجود نداشت، پس تنها چیزی که خرید و فروش میشد فیلم سینمایی بود و شاید هم فیلم کوتاه که ۳۵میلیمتری و ۱۶میلیمتری بود. کسی هم فیلم کوتاه نمیخرید مگر بعضی مراکز دولتی. در آنجا ما شرکت کردیم و کم کم با فستیوالها و آدرسهایشان مواجه شدیم و حدود چهارصد، پانصد فستیوال را پیدا کردیم و به آنها نامه نوشتیم و بعضا جواب نامهها آمد. در این بازار فیلم یک آقایی آمد گفت از فستیوالی به اسم لوکارنو آمده. از سوی دیگر ما در جشنواره فجر هم بنا بر این داشتیم که مهمانان خارجی دعوت کنیم و آنها را با سینمای ایران آشنا کنیم. در مدت چند روزی که در ایران بودند برای دیدن فیلمهای ایرانی به همراه مترجم به سالن سینما میرفتند؛ آن زمان هنوز زیرنویس فیلم هم نداشتیم.
چرا؟
برای زیرنویس کردن باید فیلمها را اینجا ترجمه میکردیم، به بلژیک میفرستادیم، آنها زیرنویس میکردند و گاهی اشتباهاتی هم داشت این زیرنویسها و. با تحریمها و شرایط سالهای جنگ امکانپذیر هم نبود که مثلا یک نفر برود بلژیک این زیرنویسها را چک کند. آن زمان هم به هزارویک دلیل ایرانیهای خارج از کشور خیلی ارتباط با داخل نداشتند. الان اگر بود مثلا میشد یک ایرانی را با اینترنت پیدا کرد و از تحصیلاتش پرسوجو کرد و بعد او را فرستاد که برود این کار را انجام بدهد. اینکه میگویم تصورش شاید برای جوان امروزی سخت باشد دلیلش این است.
از مهمانان خارجی جشنواره میگفتید.
شبها مهمانان خارجی به اتاقهایشان که میرفتند یک تعداد فیلم ایرانی به آنها میدادیم که بروند و ببینند. هیچ چیزی درباره سینمای ایران نشنیده بودند. بعد از ملاقات با آقای اشترایف در آن بازار فیلم ما تعدادی از فیلمهایمان را برایش فرستادیم که یکی از آنها ناخدا خورشید» بود و بعد او گفت که این فیلم را برای جشنواره میخواهم. خوب یادم است که در همان روز که ما از این بابت خوشحال بودیم چهارراه شیخ هادی را با موشک زدند. این فیلم در آن جشنواره شرکت کرد و یادم است برایم گفتند همه فیلمها را هیات داوران دیدند و اتفاقا جایزهها را هم تقسیم کرده بودند و اصلا فکر نمیکردند که فیلم ایرانی چیزی باشد و اهمیتی داشته باشد. برای همین آخرین فیلمی که دیدند فیلم ناخدا خورشید» بوده. تمام داوران بعد از دیدن فیلم شوکه میشوند و میگویند میشود دوباره این فیلم را ببینیم و دوباره آن را میبینند و چون به برندگان جایزهها گفته بودند که در اختتامیه حاضر باشند دیگر نمیشد جایزه اصلی به فیلم ما بدهند و به همین دلیل هم با جایزه سوم آن را مشترک کردند. جان روش یکی از مستندسازهای مهم فرانسوی که عضو هیات داوران بود به من گفت: متاسفم که جشنواره لوکارنو جایزه هنرپیشه ندارد وگرنه جایزه بهترین هنرپیشه زن را به این خانمی میدادیم که در این فیلم نقش کوتاهی بازی میکرد. منظورش خانم پروانه معصومی بود.
نمیشد آن زمان آقای تقوایی یا صاحبان فیلم در این جشنوارهها حاضر باشند؟
شاید هم میشد ولی خیلی اول قضیه بود چون خودمان هم هیچ تصویری از جشنواره نداشتیم و بعد کم کم فهمیدیم حضور عوامل همراه فیلم چقدر میتواند تاثیر داشته باشد، سعی کردیم آنها را هم ببریم یا بفرستیم که بروند. بعد کم کم از جشنوارهها میخواستیم که از ما دعوت کنند.
یعنی همه چیز از همان جشنواره لوکارنو شروع شد؟
بله.
هنوز کیارستمی را نمیشناختند؟
سال بعدش بود که کیارستمی برای خانه دوست کجاست» جایزه گرفت. ماجرا این بود که آقای اشترایف به ایران آمد. صبح یکی از روزها خیلی سراسیمه آمد گفت در میان فیلمهایی که دیشب دیدم، من فیلمی به اسم خانه دوست کجاست» دیدم، این فیلم را میخواهم برای مسابقهام.
تقریبا ده سال بعد از ساخت فیلم؟
بله. گفتم شرط مسابقه شما این است که فیلم جایی نرفته باشد ولی این فیلم قبلا در جشنواره نانت بود. آن زمان این فیلم و شاید وقتی دیگر» در فستیوال نانت بودند و شاید وقتی دیگر» در بخش مسابقه بودند و این خارج از مسابقه بود و یک نمایش همزمان با اختتامیه برایش گذاشته بودند. آقای اشترایف گفت مهم نیست. فقط قول بدهید جای دیگر نفرستید. ما هم قول دادیم و فیلم را فرستادیم. در آن فستیوال آقای کیارستمی قرار بود بیاید اما نشد. شب اختتامیه من حدود یک ربع با مجری برنامه کار میکردم که کیارستمی را چطور تلفظ کند ولی الان هر کتاب خواندهای هر جای دنیا خیلی راحت کیا بگوییم کیارستمیاش را میگوید ولی آن زمان او را نمیشناختند.
این مساله گذشت تا اولین جایزه نخل طلای کن را به دست آوردیم. آن روز چه حسی داشتید؟
من دیگر کرخت شده بودم. واقعیتش سینمای ما خیلی سینمای باارزشی بود و شاید هم بخشی از ارزشش هنوز ادامه پیدا میکند. یک زمان در فستیوال نانت، امیر نادری به خاطر آب، باد، خاک» جایزه گرفت و نبود. من وقتی روی سن رفتم گفتم این افتخاری برای نانت است که جایزهاش را امیر نادری میگیرد. مترجم گفت فکر کنم اشتباه شد. گفتم نه اینطور نیست و باور شخصیام هم همین بود. آن زمان اولین سفر اکثر فیلمسازها با من بود، سعی میکردم در معاشرتی که با آنها دارم همه صحبتم این باشد که این افتخار تو نیست که به آن فستیوال میروی. این افتخار آن فستیوال است و به همهشان میگفتم تا زمانی که ارجینال فکر کنی و فیلم بسازی دنیا تو را میخواهد اما به محض اینکه فکر کنی جشنواره از تو چه میخواهد دیگر تمام است. این دو موردی بود که من به همه فیلمسازهایی که با آنها همسفر بودم میگفتم.
شما برای فرستادن طعم گیلاس» مشکل داشتید؟
من خودم آن زمان فکر میکنم نبودم. چیزی که شنیدم این بود که با وساطت آقای ولایتی فیلم فرستاده شده. چون متاسفانه در دولتمردان و تمداران تصورات غلطی درباره عرصه فرهنگ وجود دارد و فکر میکنند خودشان درست فکر میکنند. هنوز هم در سطوح مختلف داریم که به محض اینکه پشت یک میز مینشیند فکر میکند همه چیز را میداند. از جمله اشتباهاتشان برخوردشان درباره حضور فرهنگی در خارج از کشور و تعریف شخصیت فرهنگی ما در خارج از کشور است. چون اینها را اشتباه میکنند تصمیماتی میگیرند که این تصمیمات به شدت به ضرر ما است و مملکت هزینه میدهد.
خوش شانس بودیم که آقای کیارستمی تقریبا هممحلهای آقای ولایتی بوده وگرنه یک جایزه به این مهمی از دست میرفت.
اصلا بحث جایزه نیست. این جز همان مواردی است که بعدا مشخص میشود و شاید خیلیهایشان بگویند ما اینطور فکر نمیکردیم یا شاید خیلیهایشان هیچوقت به این نتیجه نرسند. متاسفانه از همان زمان هم همینطور بود که باید یک جاهایی بالاخره بچه باسواد خانواده به نفع برادر کشتیگیرش کنار بیاید ولی خانواده هزینهاش را میدهد.
هنوز که هنوز است به آبادانیها» انتقاد میشود و میگویند سیاهنما است.
یک سالی ما در جشنواره کن حرف اول و آخر را میزدیم. هزینه آنچنانی هم نمیکردیم. یک کیارستمی فیلمهایش آنجا به نمایش درمیآمد و همه دربارهاش حرف میزدند. تعدادی فیلمساز دیگر هم داشتیم که فیلمهایشان به جشنوارههای دیگر میرفت. سینمای ایران فراگیر شده بود. آن روز اولی که ما کارمان را در فارابی شروع کردیم گفتیم به امید آن روزی که هیچ جشنوارهای اموراتش بدون سینمای ایران نگذرد. این تقریبا مثل یک وهم بود ولی به آن رسیدیم. در آن زمان در کن یک کمپانی به اسم کنون بودند که دو اسرائیلی صهیونیست آن را اداره میکردند. اینها با یک مبلغی وام از یک بانک در نیویورک و یک مبلغی وام از بانکی در اسرائیل کمپانی کنون را ساخته بودند. این کمپانی شروع کرد به ساختن فیلمهای پروپاگاند. فیلمهایی که مثلا در آنها ایرانیها آدمهای تصادفی عجیب غریبی بودند و اسرائیلیها آدمهای شسته رفتهای بودند. در شهر کن پوسترهای مثلا دومتر در هشت متر را به ساختمانها آویزان کرده بودند و تمام پیادهروها تبلیغات اینها بود و بعد کشتی بزرگ گرفته بودند و مهمانی میدادند و غرفههای وسیعی میگرفت که آن زمان صدهزار تا دویست هزار دلار هزینهاش میشد. ما یک غرفه کوچک میگرفتیم ولی همه رسانهها درباره فیلمهای ما حرف میزدند. وقتی طعم گیلاس» یا زیر درختان زیتون» بود دیگر کسی درباره کنون حرف نمیزد. بعد آنها به این نتیجه رسیدند که راهشان غلط است و کلی هم متضرر و ورشکست شدند. آنها روششان را تغییر دادند و متاسفانه ما هم روشمان را تغییر دادیم و جای آنها رفتیم. الان ت گذاران فرهنگی ما میگویند صریح باید شعار بدهی. هر چه به پروپاگاند نزدیکتر باشی جایزه داری. یک سال خانم ناتالی پورتمن داور بود که به نوعی از سوی اسرائیل بود، یک انیمیشن به اصطلاح آلترناتیو مانند هم اسرائیل ساخته بود در مسابقه بود، خلاصه سه، چهار موقعیت با پرچم اسرائیل در آن جشنواره بود. یک مسوول سینمای ایتالیا را در کن دیدم به من نقل قولی گفت از یک مسوول به اصطلاح فارابی اسرائیل که گفته بود الان اگر سیدحسن نصرالله هم بخواهد فیلم بسازد ما بودجه میدهیم به شرطی که با پرچم اسرائیل این کار را انجام بدهد. ما دیگر فیلمهایی مثل دلتافورس نمیسازیم. ما باید برویم روی بیس هنری فیلمها کار کنیم چون زیاد فیلمها را نمیبینند اما پرچم ما توجهها را جلب میکند.
در زمان بچههای آسمان» که شما در تلویزیون بودید. به نظر شما آن فیلم چه ویژگیهایی داشت که برای اسکار انتخاب شد و یا بعد از آن فیلمهای کیارستمی ویژگی اسکار را نداشت و یا مثلا بادکنک سفید» چرا به اسکار نرفت؟
بادکنک سفید» را آقای ضرغامی مخالف بودند که به اسکار بفرستیم.
الان دیدید که چه جنجالی سر انتخاب در جستجوی فریده» به پا شده است. آن فیلم چه ویژگی داشت که رفت و بعدش کارهای فرهادی و .؟
من فکر می کنم که آن فیلم به خصوص اصالت حرف اول و آخرش بود و البته کارگردانی بسیار خوبش. ببینید اینکه فیلمهای کیارستمی نرفت برای این بود که اسکار جذابیت برای مخاطب هم برایش خیلی مهم است. یعنی صرفا فیلمی مولف ساخته شده است اینها اصلا در اسکار جایی ندارد. قصه و جذابیت برایش مهم است. لذا فکر میکنم فیلمهای کیارستمی هیچ وقت شانسش را نداشت ولی خب فیلم مجیدی هم قصه نو و تازهای داشت و بعدا خیلی از کشورها رایت مجدد این قصه را از مجیدی خریدند و هم اینکه خوش ساخت بود و جذابیتهای خانوادگی هم داشت. تا آن زمان ما به طور پیوسته در اسکار شرکت نمیکردیم. در آن زمان نه اسکار جای زیادی در دل ما میگرفت و نه ما توجه آنها را جلب میکردیم.
زمان بادکنک سفید» هیات انتخاب نداشتید؟
نه نداشتیم. من فکر می کنم که کلا فیلم برای اسکار فرستادن قبل از هر چیز یک عزم ملی می خواهد. یعنی ما برای سینمای مملکتمان و ملتمان یک ارزش قائل باشیم و در مرحله بعدی آن تمنیات شخصیمان را بالا بیاوریم. یعنی وقتی از کسی می پرسیم که دوست دارد که فیلمش را به اسکار بفرستیم؟ وقتی خودش میداند شانسی ندارد بگوید نه یک فیلم دیگر را بفرستید. مثل این میماند که شما را میخواهند برای پرش از ارتفاع به المپیک بفرستند و با خود میگویید که من دارم سهمیه را از یک نفر دیگر که میتواند در المپیک رقابت خوبی داشته باشد میگیرم، پس اگر نگاهت ملی باشد قبول نمیکنی. و البته که اگر هم بروی آبرویت در آنجا میرود. باید این نگاه ملی باشد و اگر ما این نگاه را داشته باشیم که اگر انصافا فکر کنیم که شانس فیلم دیگری بیشتر است، این خیانت به سینمای ملی است که روی فیلم خودمان اصرار کنیم. اگر این نگاه را داشته باشیم، میآییم و یک تیم از خبرگان را می گذاریم و از آنها میپرسیم که کدام فیلم ما شانس بیشتری دارد. و هر کدام را که انتخاب کردند با کمال میل میفرستیم.
به نظر شما در جستجوی فریده» این شایستگی را داشت؟
من این فیلم را چندین بار دیدهام. شاید من اگر در آن جمع بودم آن را انتخاب نمیکردم. اگر می خواهیم بگوییم که مستند است. یک وقت ممکن است که می خواهیم اسمش را به عنوان مستند بلند نکنیم و بگوییم داستانی است که اتفاقا آدمها خودشان نقش خودشان را بازی کردهاند، که این در جستجوی فریده» به خصوص این ظرفیت را دارد، چون ساختار دراماتیک یک فیلم داستانی را دارد. شاید من توصیه می کردم که در بین مستندها شرکت کند و یک ظرفیت در مستندها داشته باشیم و شاید ما بتوانیم در یک سال هم اسکار بهترین فیلم خارجی و هم مستند را بگیریم و انشالله یک سالی فیلم کوتاه هم بفرستیم. البته من متری شش ونیم» را هم معرفی نمی کردم به لحاظ این که حرف تازه ای نداشت و واقعا اورجینالیته پایینی داشت. البته من نمیخواهم تحلیل فنی کنم ولی این فیلم چیز جدیدی نداشت و ضمن اینکه خیلی دیالوگمحور بود. شاید در بین این فیلمها قصر شیرین» انتخاب من میشد. اما الان که در جستجوی فریده» رفته است من اگر بودم صدای مستندش را درنمیآوردم و همینطوری آن را شرکت میدادم و اجازه اکران برایش می گرفتم. شاید یک درصد الان وقت آفرینش یک شگفتی برای سینمای ایران توسط آکادمیسینهای اسکار باشد و بخواهند به این بدهند. فقط تنها امیدم این است که این اتفاق بیفتد. انتخاب قصر شیرین» این شگفتی را نمیآورد یعنی در هر صورت برای اسکار شانس هردویشان را من پایین میبینم. ولی الان که در جستجوی فریده» انتخاب شده است من میگویم بیایید بد به دلمان نیاوریم و ساکت بنشینیم. شاید آنها گفتند که چه روایت جالبی است و انتخابش کردند.
چرا اینقدر پای سینمای بینالملل ایستادید به این اندازه که از ستاره شدن گذشتید؟
بگذارید یک چیزی الان به شما بگویم که البته کمی شعاری هم به نظر میآید ولی اشکال ندارد. یکی از دلایلی که من پای سینمای بینالملل ایستاده بودم، در سهم خودم به نوعی مبارزه با صدام را گذاشته بودم. خب من خیلی سفر خارجی میرفتم و با خودم میگفتم که من هم در جبهه خودم با صدام دست به یقه میشوم و خدا را شکر در جبهه خودم صدام را شکست دادم. الان شما هیچ کدام متوجه نمی شوید که در آن زمان چه شرایطی بود. خب فضای مجازی وجود دارد و شما میتوانید در آن پیام بدهید ولی آن زمان هیچکدام وجود نداشت. من وقتی به خارج از ایران میرفتم میدیدم که ما را چگونه معرفی میکنند. تصویر ما در اخبار فقط یک سری آدم بود که در خیابانها فریاد میزدند. خب از آن طرف صدام شیک و متمدن بود و ما داشتیم با او میجنگیدیم. یعنی ما انسانهای تروریست داریم با متمدنان جهان میجنگیم. یکی از چیزهایی که میتوانست این را زیر سوال ببرد سینما بود. و ما باید در همه جشنوارهها حضور پیدا میکردیم تا اسم ایران شنیده شود و به تبع این جشنواره کودک هم از همان چیزهایی بود که همان زمان به من محول شده بود.
از این جشنواره بگویید. اصلا برای چه برگزار شد؟
پنج دوره از این جشنواره در تهران برگزار شد تا اینکه آقای بهشتی گفتند که میخواهیم آن رابه اصفهان ببریم. من صحبتهایی با آقای ملک مدنی که شهردار اصفهان است، کرده ام. شما به آنجا برو و ببین که آیا میتوانی آنجا جشنواره را برگزار کنی یا نه؟ شهردار اصفهان خیلی استقبال کردند و گفتند که همه ما کمکت می کنیم. و با هم از مکان های شهر بازدید کردیم. وقتی که خواستیم جشنواره را به اصفهان ببریم آقای ملک مدنی عوض شدند و آقای نیک کار به جایشان آمدند که ایشان هم با آغوش باز جشنواره را پذیرا بودند و شهرداری اصفهان در حاشیه زایندهرود یک سینما با ظرفیت دو هزار صندلی زد که اسمش را باغ نور گذاشتند. سه یا چهار دوره در آنجا برگزار کردیم و جشنواره کودک اصفهان در آن دوره جز معتبرترین جشنواره های کودک جهان شد و خود جشنواره هم در تولید سینمای کودک ایران تاثیر بسزایی داشت. یعنی فیلمسازان وقتی میآمدند تشویق میشدند که در سال بعد فیلم کودک هم داشته باشند. اولین بار بود که ما در آنجا شب ها و روزهای بحث را گذاشتیم و در باره فیلم صحبت و ابراز کردن را در آنجا پایهگذاری شد. در آن روزها جشنواره اصفهان یک حال و هوای دیگری به کل شهر میداد. حتی دانشجویان دانشگاه اصفهان میآمدند و چون خوابگاه از ساعت ۱۲ بسته می شد و آنها در جلسات بحث ما که برای عموم آزاد بود شرکت میکردند که ساعت ۳ یا ۴ تمام میشد گاهی گرفتار میشدند. من دیدم که دانشجویان در لابی نشستهاند، پرسیدم چرا نمیروید؟ گفتند که خوابگاهمان بسته است و نشستهایم تا ساعت ۷صبح شود تا باز شود. یعنی این طور از جشنواره استقبال میشد. این جشنواره در اصفهان ۴دوره برگزار شد و بعد از آن من خداحافظی کردم.
شما بیشتر چون در سینمای گذشته بودهاید آن دوره را دوست دارید. آیا هیچ وقت فکر کردهاید که خاطراتتان را بنویسید؟
حقیقتا من در نوشتن یک مقداری تنبلم ولی یکی دوباری هم به دوستانی که دستی در نوشتن دارند گفتم که بشینیم ضبط کنیم تا آنها بنویسند ولی هنوز فرصتش نشده است و شاید یک روز این کار را کنم.
تصویر سینمای امروز ایران پر از چالش و تهمت است از جمله اتهام سیاهنمایی و پول کثیف و . .خب شما چون فیلم میسازید و در کنار دیگران جشنواره برگزار میکنید و حضور فعال دارید، به نظرتان چقدر از این اتهامات وجود دارد و چقدرش توهم است؟
در اینجا دو یا سه چیز من باید بگویم. یکی اینکه پول وقتی که به شما برسد من میگویم کثیف است ولی اگر به خودم برسد این را نمیگویم و این جز مشکلات فرهنگیمان است که داریم. این را باید در موردش تحقیق کنیم و واقعیتش من درباره این موضوع تحقیق نکردهام. به نظر من پول کثیف قبل از اینکه به سینما بیاید باید تکلیف کثافت بودنش را روشن کرده باشند ولی وقتی که به سینما آمد نباید خودمان را به اتفاقی که افتاده بد دل کنیم. حالا با اتفاقاتی که الان در قوه قضاییه میافتد امیدوارم که یک درصدی از این پولها تکلیفش مشخص شود. حداقل اینکه در بدنه سینما خودمان همدیگر را متهم نکنیم. به نظر من هر پولی که در سینما میآید مبارک است و باید از آن استفاده بهینه شود و سینما بتواند گردش خوبی داشته باشد.اما چندین سال است که سکانداران سینمای ما درست از قلعه سینمای ما حراست نمی کنند و هر رهگذری میتواند یک سنگی بیندازد و اینها نمیتوانند حرف اول و آخر را بزنند و قدشان کوتاه شده است و آن قدرت را ندارند که از این عرصه سینما نگهداری کنند. یکی همین بحث مالی است که اینها باید بودجههایی را فراهم کنند و میتوانند. ولی تگذاران فرهنگی ما قدشان کوتاه است و قد فرهنگ ما همان طور که میبینیم خیلی بلند تر از این حرفهاست . یعنی فرهنگ ما مثل شتری است که افسارش را به دست یک آدم قد کوتاه دادهاند که باید سرش را خم کند تا به اینها برسد. در صورتی که کسی که میخواهد در عرصه فرهنگ این کشتی را هدایت کند نباید این کوتاهی را داشته باشد.از جاهای مختلف به ما لطمه وارد می شود ما در همه زمینه ها دچار مشکل میشویم از جمله مالی، محتوایی و. . در دهه ۶۰ وقتی فیلمی پروانه نمایش داشت دیگر یعنی واقعا داشت و وقتی میگفتند نه، یعنی نه. یعنی این مدیر باید به زیردستان خودش بتواند این القا را کند که حواسش به همه چیز است و ضمن آن هم به خارج از این سازمان هم این اطمینان را بدهد که من به آنچه اتفاق میافتد حواسم است پس شما به کار خودتان برسید. نه اینکه گوش این طرف را ببرد تا آنها مطمئن شوند. با گوش بریدن این طرف آنها یک گام به جلو هم میآیند و تا آنجا که میگویند شما اصلا چرا اینجا نشستهاید و بلند شو ما خودمان یک کاریش می کنیم. آنچه که در این زمانه اتفاق میافتد بازنده اصلی مردم هستند. مثلا اگر فلان فیلم توقیف شد فقط این نیست که یک فیلم توقیف شده بلکه مردم هم از دیدن آن محروم شدهاند و اگر ما از این دید به آن نگاه کنیم، اصلا باید مسئول ما با خودش بگوید که اصلا چرا آقای ایکس این فیلم را ساخته است و پیامش چیست. آیا این پیام خوب است و یا نیست. اگر من جلوی این فیلم را بگیرم مردم من این پیام را از کجا می توانند بگیرند؟ نیاز پیامگیری مردم را از کجا میتوانم تامین کنم؟ وقتی این دغدغهها را داشته باشد آن وقت من شب راحت می توانم بخوابم و با خودم می گویم که مدیری بالای سرم وجود دارد که حواسش به همه چیز است. آن وقت اگر این مدیر یک روزی به من گفت که میشود فعلا این سوژه را کار نکنی؟ من قبول میکنم و میگویم که حتما حساب و کتابهایش را کرده است.
این حرفی که شما زدید و فرمودید که هر پولی در سینما بیاید مبارک است. آقای سلطانی نیز اخیرا چیزی شبیه این را گفته اند که حتی اگر پول کثیف باشد وقتی به سینما بیاید تمیز می شود که بعد مجبور شدند تکذیبش کنند.
خب مگر در سینما چه کاری صورت میگیرد؟ در عادیترین شکلش میخواهند فضای سرگرمی مردم را فراهم کنند. در مرحله اول که این تیم دور هم جمع میشوند خب این اتفاق مبارکی است. اما در کنارش هم گفتم باید طوری شود که قبل از اینکه به ما برسد نامبارکی یا مبارکی آن تسویه شده باشد.
می خواهم از شما در مورد آقای فرمان آرا بپرسم. یک بوس کوچولو» که به نظرم جوابی بود برای آقای گلستان را شما تهیه کردید. چی شد که شما در آنجا تهیه کنندگی کردید؟
من به داستان این فیلم کار نداشتم و فقط میخواستم که یکی از کارهای آقای فرمان آرا را تهیه کنم و فرقی هم نمیکرد چه فیلمی باشد.ایشان قبلش فیلم خانهای روی آب» را ساخته بود و خیلی هم دچار مشکلات شده بود و با قوه قضاییه و اینور و آنور برایشان مسائلی به وجود آمده بود. ایشان یک روز به من گفتند که تو چرا فیلم من را تهیه نمیکنی؟ و من گفتم تهیه میکنم. من با خودم گفتم که اگر به عنوان تهیهکننده این فیلم را به گونهای بسازم که هم آقای فرمان آرا بتواند فیلمش را بسازد و هم ارشاد بتواند فیلمش را داشته باشد، و یک کمی شرایط را آرام کنم بدون این که منویات ممیزی ارشاد را به ایشان منتقل کنم، اوضاع درست میشود. چون بعضی از تهیهکنندهها این طور هستند که مثلا ارشاد میگوید اینها را باید در بیاورید و آنها به کارگردانشان میگویند که ارشاد این طور گفته است و تو یک کاریش بکن و او هم میگوید مثلا این را نمیتوانم و دوباره آنها به ارشاد میگویند که کارگردان گفته که نمیتواند این کار را بکند و در واقع خود تهیهکننده هیچ نقشی ندارد که اگر یک جایی از فیلم را دید که با ممیزی تناسخ ندارد خودش همان جا به ارشاد بگوید که من اصلا این را به کارگردان نمیگویم و من در مورد این حرف دارم. و اگر هم دید که کارگردان اشتباه میرود خودش به او بگوید. تهیهکننده باید بتواند این دوطرف را اقناع کند.خب من با خودم گفتم اگر بتوانم این کار را انجام دهم، به نظر خودم وظیفه تهیهکنندگیام را انجام دادهام. لذا اینکه راجع به چه سوژهای است در مرحله بعدی بود. بالاخره آقای فرمان آرا اینقدر برای من محبوب و محترم بود که این کار را برایش انجام دادم. فیلم هم بدون اینکه چیزی از آن سانسور شود تهیه شد. زمان آقای حیدریان پروانه ساخت را گرفتیم و ایشان به من هشدار دادند که آقای فرمان آرا برای فیلم قبلی با قوه قضاییه مشکل داشته و شما دارید ریسک میکنید. ولی من گفتم که حتما میخواهم این کار را انجام دهم و ایشان گفتند پس روی کوتاه آمدن ارشاد حساب نکن چون ما تمام مقرراتمان را انجام میدهیم و من هم گفتم که توقع ندارم که از مقررات عدول کنید و اتفاقا با هم دست دادیم. بعد از ایشان آقای جعفری جلوه بودند که ایشان برای تهیهکنندگی این فیلم از من تشکر کردند و البته من با آن بخش آقای گلستان کاری نداشتم؛ جفتشان از من بزرگتر بودند و در دعوای بزرگترها من نمیخواستم دخالت کنم.
اتفاقا سوال من درباره همین نسل از رفقای کارگردانتان است که با آنها شما کار یا سفر کردید و دوست هستید. چه اتفاقی میافتد که این طوری میشود؟ شما خودتان برای بعضی از آنها که اسمشان بزرگ است حاضرید سرمایه بگذارید و کار کنید؟
به نظر من بیانصافی است که بگوییم اینها تمام میشوند. من فکر میکنم که این هم به مدیریت ما بازمیگردد که دغدغه این را ندارد. مثلا آنها باید سوال کنند که چرا پوراحمد امسال پروانه ساخت نگرفته است؟ یا مثلا لیست فیلمسازان را ببینند و تحقیق کنند که چند نفرشان فیلم نساختهاند و کجا هستند؟ منظور من از مدیریت این است. همین آقای پوراحمد با دست چپش که خواب رفته است میتواند به خیلی از جاهای دنیا برود و برایشان فیلم بسازد و سینمایشان را راه بیاندازد؛ حتی کشوری هم که سینما ندارد را هم میتواند راه بیاندازد. همانطور که می دانید آقای پوراحمد فیلمهای با فکر و درجه یکی ساخته است. چنین آدمی مطمئنا فکرش تا آخر درست کار میکند. اینها سرمایههای ما هستند پس ما باید دغدغه اینها را داشته باشیم. ما چرا نباید کاری کنیم که شمع اینها تا آخر بسوزد؟ اینها فقط یک کبریت احتیاج دارند که نیاز به هزینه زیادی هم ندارد. ما اینها را با گرگ بازی اکران رو در رو کردیم که اصلا رحم و مروت سرش نمیشود و صاف در چشمت نگاه میکند و کارد را در حنجرهات میزند. ما الان با چنین سینمایی روبهرو هستیم. شما کشورهای دیگر را نگاه کنید که با چنین فیلمسازانی چه میکنند. وقتی این سرمایهها کار نکنند این عیب از آنها نیست بلکه از ماست. من متاسفم که این اتفاق افتاده و چرخه اقتصادی سینما از مدیران جلو زد و فرهنگ جز اولویتهای آقای نبود. بودجهای که گیر فرهنگ میآید آنقدر کم است که مجبور هستند به بازار آزاد رو بیاورند و مافیا هم در بازار آزاد رشد میکند. حتما که نباید از ایتالیا بیاید. حتی همین فیلمسازانی که الان کار میکنند، من آن زمان را دور نمیبینم که آقای سعید روستایی هم کنار بروند. چون نسلها خیلی سریع ورق میخورند. ده سال دیگر میگویند اصلا سعید روستایی را نمیشناسیم. خب حیف است. چون ما کشوری هستیم که مثل نفت فیلمساز میجوشد. ما ناشکری میکنیم که فیلمسازان را تبدیل به کسانی میکنیم که می نشینند و فیلم خارجی تماشا میکنند و غر میزنند. اینها کلی می توانند از طبیعت و آفرینش بگیرند و برای مردم ترجمه کنند. ولی ما آنها را کنار گذاشتیم.
فیلم جوکر» در هفته نخست اکران در آمریکا و گیشه بینالملل، فراتر از انتظارها عمل کرد و موفق به فروش چشمگیر ۲۳۴ میلیون دلاری در گیشه جهانی سینما شد.
به نقل از هالیود ریپورتر، فیلم جوکر» به کارگردانی تاد فیلیپس» سرانجام با درجه سنی (ویژه مخاطبان بالای ۱۷ سال=R) همزمان در سینماهای آمریکا و سایر نقاط جهان اکران خود را آغاز کرد و توانست ۹۳.۵ میلیون دلار در ۴۳۷۴ سالن سینمای آمریکا و ۱۴۰.۵ میلیون دلار نیز در ۷۰ کشور دیگر جهان بفروشد.
این فیلم به سبب خشونت بیش از حد ضد قهرمان و نقش اصلی داستان با بازی خواکین فینیکس» در سینماهای آمریکا تحت تدابیر امنیتی اکران شد اما توانست رکورد فروش آغازین سینمای آمریکا را در ماه اکتبر به نام خود ثبت کند.
جوکر» همزمان با آمریکا در ۷۰ کشور جهان نیز به روی پرده رفت و با فروش ۱۴۰.۵ میلیون دلاری، مجموع فروش جهانی این فیلم را اولین هفته اکران به ۲۳۴ میلیون دلار رساند و البته این فیلم هنوز در سینماهای چین نیز به عنوان یکی از بزرگترین بازارهای سینمایی جهان رونمایی نشده است.
این فیلم که یکی از بالاترین آمارهای فروش را در سه روز نخست نمایش برای فیلمها با درجه سنی محدود به نام خود ثبت کرد و در میان فیلمهای اکران شده در سال ۲۰۱۹ نیز در رتبه پنجم پرفروشترین فیلمهای در هفته نخست اکران قرار گرفته است.
پس از رونمایی از فیلم جوکر» در جشنواره فیلم ونیز که با کسب جایزه شیر طلای بهترین فیلم این رویداد سینمایی همراه شد، به تدریج نگرانیهایی درباره این فیلم به سبب مضمونهای پوچگرایانه و همچنین خشونت فراوان آن ایجاد شد وبه همین دلیل سینماهای آمریکا تدابیر ویژهای اتخاذ کردند که شامل ممنوعیت استفاده از ماسک و لباسهای خاص، رنگ کردن صورت و استفاده ازاسلحه یا شیء میشود که موجب ناراحتی حاضرین در سالن نمایش شود.
همچنین پلیس آمریکا پیش از ورود مخاطبان با سالنهای سینما کارتهای شناسایی آنها را بررسی میکند و در عین حال تاکید میکند که درجه سنی این فیلم (R=محدود) است و افراد پائین ۱۷ سال برای نمایش این فیلم باید با والدین خود همراهی شوند.
داستان فیلم جوکر» درباره شخصیت شکستخوردهای به نام آرتور فلک» است که پس از تجربههای تلخ فراوان تبدیل به یک دلقک قاتل و پوچگرای خشن میشود. خواکین فینیکس» پس از جک نیکلسون»، هیث لجر» و جارد تلو»، چهارمین فردی است که در یک فیلم بلند سینمایی در نقش جوکر بازی میکند.
هفتمین جشنواره بینالمللی هنر برای صلح» با اهدای نشان عالی هنر برای صلح» به سه هنرمند پیشکسوت و تاثیرگذار در عرصه هنر به کار خود پایان داد.
به گزارش روابط عمومی جشنواره هنر برای صلح»، مراسم پایانی هفتمین این جشنواره و اهدای نشان عالی هنر برای صلح» در گالری باروک برگزار شد.
در این مراسم هنرمندانی چون حسین و سعید محجوبی، عباس مشهدی زاده، محمد فرنود، کامبیز درمبخش، تاها بهبهانی، امیر اسفندیاری، مونا زندی، اسماعیل میهن دوست حضور داشتند.
فریدون فربود دبیر جشنواره هنر برای صلح» در ابتدای مراسم از همکاری علیرضا تابش و همراهی بنیاد سینمایی فارابی و اعضای هیات انتخاب بخش سینما تشکر کرد و برگزاری موفق و باشکوه هفتمین جشنواره را حاصل دسترنج و حمایت همه هنرمندان و همراهان فرهنگی جشنواره هنر برای صلح خواند.
در ادامه این مراسم ایرج میرزا علیخانی دبیر بخش گرافیک جشنواره در مورد بخش موشن پوستر که امسال برای اولین بار به جشنواره اضافه شده بود مطالبی را مطرح کرد و پیام پیوت تسه طراح پوستر جشنواره را برای حاضرین قرائت کرد.
محمد فرنود عکاس خبری هم در ادامه این نشست از عدم حضور مسئولان فرهنگی در این رویداد بزرگ فرهنگی سال که در مراسم افتتاحیه اش بیش از ۵ هزار نفر حضور داشته اند ابراز تاسف کرد و گفت امیدوار است با همراهی و حمایت بیشتر هنرمندان این جشنواره بین المللی بتواند در سال های آتی با قدرت بیشتری به کار خود ادامه دهد.
در این مراسم پس از اهدای امضای یادبود یانی موسیقیدان برجسته یونانی به جشنواره هنر برای صلح که توسط کاوه افرایی صورت گرفت.
همچنین از برگزیدگان بخش سینما که عمدتا هنرمندان خارجی بودند و ملیحه غلامزاده تنها کارگردان ایرانی برگزیده آن تقدیر شد.
در بخش پایانی مراسم پس مرور نشان های صلح دوره های قبل، نشان عالی هنر برای صلح» سال ۹۸ به لوریس چکناواریان به پاس نیم قرن تلاش برای موسیقی، امیر نادری سینماگر پیشکسوت برای روایتگری عاشقانه در سینما و محمد رضا شفیعی کدکنی برای بیش از نیم قرن تلاش در اعتلای فرهنگ و ادب پارسی اهدا شد.
لوریس چکناواریان که نشان خود را از دست حسین محجوبی، عباس مشهدی زاده و تاها بهبهانی پیشکسوتان هنرهای تجسمی دریافت کرده بود، گفت: شب خاطره انگیز و بیادماندنی بود و برای مدال پر ارزش شما سپاسگزارم و امیدوارم در راه صلح با هنرم به ایران عزیز خدمت کنم.
نادر سماواتی یکی از عکاسان جشنواره هنر برای صلح و از دوستان امیر نادری که در سالن حضور داشت، نشان هنر برای صلح» نادری را به نمایندگی از ایشان از امیر اسفندیاری، محمد مهدی گورنگی و مونا زندی دریافت و ابراز تاسف کرد که امیر نادری در ایران حضور ندارد تا این صحنه را ببیند اما خیلی زود این نشان را به آقای نادری خواهد رساند و به او خواهد گفت که همه در ایران به یادش هستند. نشان عالی هنر برای صلح» محمد رضا شفیعی کدکنی را فریدون فربود دبیر جشنواره دریافت کرد و اذعان داشت در روز سه شنبه در دانشگاه تهران به استاد تحویل خواهد داد.
در پایان مراسم هم پس از گرفتن عکس یادگاری هنرمندان پرچم جشنواره را امضا کردند.
فیلم سینمایی روزهای نارنجی» ساخته آرش لاهوتی در جشنواره فیلم پیونگ یانک کره شمالی موفق به دریافت جایزه بزرگ بهترین فیلم شد.
در مراسم اختتامیه هفدهمین دوره جشنواره فیلم پیونگ یانگ در کره شمالی که شب گذشته جمعه ۵ مهر در خانه بین المللی سینمای پیونگ یانگ با حضور نمایندگان سفارت جمهوری اسلامی، علاقهمندان به هنر، جامعه دیپلماتیک مقیم و مقامات فرهنگی این کشور برگزار شد، فیلم سینمایی روزهای نارنجی» به کارگردانی آرش لاهوتی جایزه بزرگ بهترین فیلم را از آن خود کرد.
هفدهمین جشنواره فیلم پیونگ یانگ» یک رویداد بسیار مهم بینالمللی فرهنگی کره شمالی برای گسترش مناسبات دوستانه با جامعه بینالمللی است که از سال ۱۹۸۷ میلادی، ابتدا ویژه کشورهای در حال رشد و حالا کاملا بینالمللی و متنوعتر، برگزار میشود.
آثار و هنرمندان سینمای ایران در دورههای مختلف این جشنواره که از سال ۲۰۰۲ دوسالانه شده و هر دو سال یک بار در ماه سپتامبر برگزار میشود، جوایز متعددی را دریافت کردهاند.
اولین فیلم بلند سینمایی آرش لاهوتی تاکنون در جشنوارههای بینالمللی متعددی حضور داشته و جوایز زیادی کسب کرده است.
روزهای نارنجی» درباره آبان، زنی ۴۵ ساله است که واسطه استخدام کارگران فصلی است.
هدیه تهرانی، علی مصفا، مهران ، علیرضا استادی، ژیلا شاهی، رویا حسینی، صدف عسگری، لیلی فرهادپور، اکرم علمدار، امین گلستانه و سیامک ادیب بازیگران این فیلم هستند.
تهیه کننده فیلم روزهای نارنجی» علیرضا قاسمخان، مشاور تهیهکننده و مجری طرح شهنام شهباززاده و عرضه و پخش بینالمللی این فیلم به عهده محمد اطبایی (مستقلهای ایرانی) است.
انجمن سینمایی آمریکا (Motion Picture Association of America) یا بهشکل خلاصه "MPAA"، سازمانی سینمایی در ایالات متحدهٔ آمریکا است که از پنج استودیو بزرگ فیلمسازی جهان موسوم به "Big Five" (استودیو سینمایی والت دیزنی، پارامونت پیکچرز، یونیورسال استودیوز، برادران وارنر، سونی پیکچرز ) و سرویس استریم نتفلیکس تشکلیل شده است. انجمن سینمایی آمریکا دارای دفاتری در واشینگتن، دیسی. و لس آنجلس است.
در سینمای آمریکا انجمن سینمایی آمریکا مسئول کنترل محتوا و درجهبندی فیلمها در سرتاسر آمریکاست. سیستم کنترل محتوا در نوامبر ۱۹۶۸ معرفی شده و از ابتدا قرار بود فیلمها را به ۴ دسته تقسیمبندی کند. درجهبندی فیلمها هماکنون در ۵ دستهٔ مختلف و به شرح جدول زیر است:
در حالی که امسال بیست و پنجمین سالگرد ساخته شدن فیلم رستگاری در شاوشنک» فرانک دارابونت است، این کارگردان از تجربه ساخت این فیلم، هدایت بازیگران و هر آنچه هنگام ساخت فیلم قربانی کرد سخن گفت.
همزمان با ۲۵ ساله شدن فیلم سال ۱۹۹۴ رستگاری در شاوشنک» که نخستین ساخته فرانک دارابونت بود، این فیلمساز با خوشحالی خاطرات فیلمبرداری این پروژه با نقشآفرینی مورگان فریمن و تیم رابینز را که هفت نامزدی جایزه اسکار کسب کرد، به یاد میآورد.
با این حال همانطور که این کارگردان توضیح میدهد همه چیز از ابتدا خوب نبود. بعد از اینکه او توانست به اندازهای اطمینان به نفس کسب کند که اقتباسی شخصیتمحور از رمان کوتاه استیون کینگ بسازد، فیلمنامه را در هشت هفته نوشت، آن را در ۷۱ روز فیلمبرداری کرد، محصول تمام شده را در فستیوال فیلم برلین نشان داد و در مجموعهای از تورهای رسانهای شرکت کرد و در نهایت از واکنشهای اولیه نسبت به فیلم بسیار آزرده شد.
او میگوید: وقتی فیلم اکران شد عملکرد خیلی خوبی در باکسآفیس نداشت که خیلی برایم ناامیدکننده بود اما با وجود امتیازهای ۹۸ درصدی در نمایشهای تستی فیلم نمیتوانستیم مردم را متقاعد به تماشا کردن آن بکنیم چون به نظرم فیلم کمی تیره بود و مردم فکر کردند قرار است حالشان را خراب کند.
با نگاهی به آمار موجود، فیلم ابتدا در ۳۳ سالن سینما روی پرده رفت و ۷۲۷ هزار و ۲۳۷ دلار فروش کرد. فروش نهایی فیلم به کمی بیش از ۲۸ میلیون دلار رسید.
اما بعد رایدهندگان آکادمی اسکار وارد شدند و به فیلم هفت نامزدی از جمله بهترین فیلم و بهترین فیلمنامه اقتباسی دادند. از آنجا به بعد فیلم همیشه به نمایش درآمد و بعد به شهرت عظیمی رسید.
دارابونت ۶۰ ساله میگوید: ابتدا فیلم به آرامی مخاطبانش را پیدا کرد، اعتبارش بالا رفت و توانست نوعی تعهد خاص جذب کند که خارقالعاده، متواضعانه و سورئال بود. اینکه توانستیم از یک اکران باکس آفیسی نه چندان خوب به ویدیویی که سال ۱۹۹۵ بیش از هر فیلم دیگر کرایه شد برسیم، نتیجه بسیار خوبی بود.»
این فیلمساز با به یاد آوردن زمان کارگردانی فریمن و رابینز میگوید که تجربهای عالی بود که یاد گرفتم هر بازیگر متفاوت است و کارگردان باید بارومتر این باشد که بازیگر به چه چیزی احتیاج دارد و ندارد». او میگوید فریمن همیشه با حس بازی میکرد و نیازمند مکالمه زیادی نبود اما رابینز منطقی بود و از مکالمه رشد میکرد. همیشه درجه راحتی بسیار بالایی داشتم چون آنها بازیگران فوقالعادهای هستند.
دارابونت در تمام طول مسیر حرفهای کاری خود که شامل خلق کردن سریال واکینگ دد» و فیلمهای ماندگاری از جمله گرین مایل» و مه» میشود، اغلب یاد صحبتی میافتد که رابرت بنتون فیلمنامهنویس کرامر مقابل کرامر» میزد. او میگفت هر روز فیلمبرداری حس یک شکست را دارد چون مجبور هستی چیزی را قربانی کنی.»
دارابونت میگوید بنتون داشت به فشار ضربالاجلها اشاره میکرد. اینکه هر کارگردان با مجموعهای از جاهطلبیهای خلاقانه برای فیلم وارد صحنه میشود و هر روز به خاطر برنامه کاری سخت خود مجبور است بعضی چیزهایی را که میخواهد برای بهتر شدن فیلم در آن قرار بدهد، کنار بگذارد.
دارابونت میگوید: از آن موقع تا به حال کلمات هوشمندانه او را به یاد داشتهام و هر بار که روز سختی دارم و مجبورم چیزی را کنار بگذارم همیشه به چیزی که رابرت بنتون به من گفت فکر میکنم و از آن آرامش میگیرم.
در انتها دارابونت دوباره اشارهای به رستگاری در شاوشنک» کرد و گفت از میراث ماندگار فیلم بسیار خوشحال است. او گفت: حسی واقعا خوب است که چیزی مانند این در گذشتهام دارم. چیزی است که هرگز محو نشد.
رستگاری در شاوشنک» نخست ۱۰ سپتامبر ۱۹۹۴ در جشنواره فیلم تورنتو به نمایش درآمد و بعد از ۲۳ سپتامبر (یکم مهر) در سینماها اکران شد.
جوایز امی که به بهترینهای تلویزیونی تعلق میگیرد برندگان خود را معرفی کرد و بیشترین جوایز را به ۲ سریال بازی تاج و تخت» و چرنوبیل» اهدا کرد.
به نقل از هالیوود ریپورتر، ساعاتی پیش (یکشنبه شب به وقت آمریکا) با برگزاری هفتاد و یکمین دوره جوایز امی بهترینهای سال ۲۰۱۹ انتخاب شدند و در مجموع ۱۲ جایزه به سریال بازی تاج و تخت» و ۱۰ جایزه به سریال چرنوبیل» اهدا شد.
آکادمی علوم و هنرهای تلویزیونی هر سال جایزه امی را به بهترین آثار تلویزیونی اهدا میکند.
در حالی که برندگان بخشهای فنی جوایز امی هفته پیش در مراسمی با عنوان امی خلاقیت معرفی شدند، در مراسم امروز بهترینهای بخشهای بازیگری و بهترین برنامهها جایزه گرفتند.
این در حالی است که فصل هشتم که فصل پایانی سریال بازی تاج و تخت» بود در ۳۲ بخش نامزد شده بود و بیشترین نامزدی این دوره را به خود اختصاص داده بود.
در مراسم امروز بازی تاج و تخت» ۲ جایزه دریافت کرد که شامل بهترین سریال درام و بهترین بازیگر مرد مکمل برای بازی پیتر دینکلیج بود. با توجه به ۱۰ جایزه بخشهای فنی، جوایز امی این سریال در این دوره جوایز امی ۱۲ جایزه میشود.
خالقان این سریال در هنگام دریافت جوایز از ذهن زیبا و خلاق جورج آرآر مارتین برای خلق این داستان تشکر کردند.
به این ترتیب شبکه اچبیاو بیشترین جوایز را از آن خود کرد و از نتفلیکس و دیگر شبکههای تلویزیونی پیشی گرفت.
برندگان جوایز امروز عبارتند از:
بهترین سریال درام: بازی تاج و تخت»
بهترین سریال کمدی: فلیبگ»
بهترین سریال کوتاه: چرنوبیل»
بهترین فیلم تلویزیونی: : آینه سیاه: بندِراسنچ»
بهترین بازیگر مرد سریال درام: بیلی پورتر برای پوز»
بهترین بازیگر زن سریال درام: جودی کامر برای کشتن ایو»
بهترین بازیگر مرد سریال کمدی: بیل هدر برای بری»
بهترین بازیگر زن سریال کمدی: فیبی والر-بریج برای فلیبگ»
بهترین بازیگر مرد سریال کوتاه یا فیلم تلویزیونی: ژارل ژروم برای وقتی ما را میبینند»
بهترین بازیگر زن سریال کوتاه یا فیلم تلویزیونی: میشل ویلیامز برای فاسی وردون»
بهترین بازیگر مرد مکمل سریال درام: پیتر دینکلیج برای بازی تاج و تخت»
بهترین بازیگر زن سریال درام: جولیا گارنر برای اوزارک»
بهترین بازیگر مرد مکمل سریال کمدی: تونی شالهوب برای خانم میزل شگفتانگیز»
بهترین بازیگر زن مکمل سریال کمدی: الکس بورستین برای خانم میزل شگفتانگیز» آ
بهترین بازیگر مرد مکمل سریال کوتاه یا فیلم تلویزیونی: بن ویشاو برای یک رسوایی خیلی انگلیسی»
بهترین بازیگر زن مکمل سریال کوتاه یا فیلم تلویزیونی: پاتریشیا آرکت برای اکت»
بهترین نویسندگی برای سریال درام: هیچکسی منتظر نیست» نوشته جسی آرمسترانگ
کارگردانی سریال درام: اوزارک» به کارگردانی جیسون بیتمن
نویسندگی سریال کمدی: فلیبگ» نوشته فوبی والر-بریج
کارگردانی سریال کمدی: فلیبگ» هری برادبیر
کارگردانی سریال کوتاه: چرنوبیل» به کارگردانی جوآن رنک
نویسندگی برای سریال کوتاه: چرنوبیل» نوشته کریگ مازین
کارگردانی سریال ورایتی: ساتردی نایت لایو» به کارگردانی دان روی کینگ
مجموعه ورایتی: ساتردی نایت لایو» از شبکه انبیسی
بهترین تاک شو: لست ویک تونایت» با جان اولیور از شبکه اچیبی او
نویسندگی برای سریال ورایتی: لست ویک تونایت» با جان اولیور
درباره این سایت